سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
قصر کاغذی
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 28 فروردين 1393برچسب:, توسط تکتم |

مادر
نمیتوانم کلامی در مورد اش بنویسم و عاجزم
فقط از خداوند میخواهم که
خـدایا بالاتر از بهشت هم داری..؟
برای زیر پای مــــــــادرم می خواهم
روز مادر مبارک

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, توسط تکتم |

سایه حق
سلام عشق
سعادت روح
سلامت تن
سرمستی بهار
سکوت دعا
سرور جاودانه
این است هفت سین آریایی
نوروز مبارک…

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:, توسط تکتم |

کاش میتونستم ماهی قرمز تنگ شیشه ای دلت باشم تاسال تحویل تونگام کنی و

من توتنگ شادی کنم؛اون وقت سال تحویلم رو به هیچکی تحویل نمیدم!

نوشته شده در تاريخ جمعه 29 آذر 1392برچسب:, توسط تکتم |

                                  

                             

                           چشمانم را به نابینایی میفروشم تا کسی را که دوست دارم با کسی نبینم

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 19 آذر 1392برچسب:, توسط تکتم |

عشق  یعنی  مستی دیوانگی

عشق  یعنی با جهان بیگانگی

عشق  یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق  یعنی  سجده ها با چشم تر

عشق  یعنی سر به دار آمیختین

عشق  یعنی اشک حسرت ریختن

عشق  یعنی در جهان رسوا شدن

عشق  یعنی مست وبی پروا شدن

عشق  یعنی  سوختن یا ساختن

عشق  یعنی زندگی با باختن

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 3 دی 1391برچسب:, توسط تکتم |

                 

 

                                          

از زندگی پرسیدم، چرا اینقدر سختی؟ زندگی لبخندی

زد وپاسخ

 

داد، شما آدم ها هیچگاه قدر راحتی را نمی دانید.

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 تير 1391برچسب:, توسط تکتم |

                         

 به قصر کاغذی تکتم خوش آمدین نظر یادتون نره لطفا

سلام سلام به استحکام پیوند قلبها

سلامی به لطافت گل صد برگ

وسلامی به شفافی اشکی که از چشمان عاشق در فراق معشوق خود می چکد

وبر گونه های نیلگونش می غلطد 

 

 

پروردگارا به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم

بینشی ده تا تفاوت این دو را بدانم

مرا فهمی ده تا متوقع نباشم که دنیا ومردم مطابق میل من رفتا کنند

 

  عجب رسمی رسم آدمی زاد

        که دور افتاده را کی می کند یاد

                     که دور افتاده حکم مرده دارد 

                                       که خاک مرده را کی میبرد باد                       

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 تير 1391برچسب:, توسط تکتم |

 

 

الهی تو خورشید بشی و من زمین

تا سالی یک بار من دور تو بگردم

و سالی 365 روز تو دور من بگردی

 

 یکی از خدا پرسید؟ وقتی تو سرنوشت مرا مینویسی پس چرا آرزو کنم

خدا گفت :شاید نوشته باشم هر آنچه آرزو کند.

 


 

 

 

لبخند بزن!بدون انتظار پاسخی از دنیا بدان روزی دنیا اینقدر شرمنده می شود که به جای پاسخ لبخند با تمام سازهایت می رقصد

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 25 تير 1391برچسب:, توسط تکتم |

 

پدر دستای گرمت چرا سرده؟                              

 پاهای پیرت دیگه خالی ز درده؟

پدر چرا چراغ خونمون دیگه خاموشه؟                 

چرا هر کیو اینجا میبینم سیاه میپوشه؟ 

پدر نوازشم کن اگه بیداری                                  

 تو گفتی تا که هستم امنیت داری   

 پدر صبرم تمومه نگو رفتی                              

بین توو آخرین سفر منو تنهام گذاشتی

 پدر جونم،پدرعمرم،پدر سالار خونه                       

 پدر رفتی سفرت تا ابد یادم میمونه

  پدر صدام بزن صداتو میخوام                          

  پدر نفس بکش هواتو میخوام

 هنوز چشمای من باور نداره                             

 که بابا باز داره اشکم درمیاره

 

 

 

دلم امروز خیلی گرفته نه بهتر بگم دلم تنگه برای دید نت کاش دنیا  در دستم بود و تو دوباره کنارم بودی حالا که دنیا در دستم نیست حاضر بودم تمام عمر خودرا بدم وتو در کنارم بودی برای هرچند لحظه ای کم ولی کنارم بودی می دانی چند وقت صدات نکردم؟می دانی چقدر دلتنگتم؟بابا کاش بودی هنوز آهنگ صدات تو گوشمه خیلی جات خالیه  کاش بودی و من را میدیدی که دیگر بعد از تو آرامش ندارم 

بابا بعد از تو اشکهای مادر خشکیده در فراغت اشکی ندارد که بریزد

نمی دانی بابا وقتی کنارم بودی چه حسی داشتم تکیه گاهم بودی باورم نمیشه دیگر کنارم نیستی بابا تو این روزای تنهایی خیلی شبها به یادت گریه کردم بابا کاش بودی دل همه واست تنگ شده به خاطر چشمای از اشک خشکیده مامان به خوابمون بیا

بابا من دختر ناز پروردت خیلی دوستت  دارم

دلم برات تنگ شده هنوز فکر میکنم زنده ای ولی نیستی واین تا آخرعمربرام یه درد تو قلبم که وقتی به یادت می افتم بغضم میگیره بابایی هرچند که نیستی دستاتو می بوسم این شده برام یه حسرت که چرا دیگه نمی تونم بهت بگم دوستت دارم

بابایی برام دعا کن برای تنها ییام دعا کن برای دل شکستم دعا کن دعاکن که  به آرامش برسم کاش کنارمون بودی کنار من ومامان

اصلا باور ندارم منی که همه چیزم قسم به جان بابایی بود به جای جان بابا باید بگویم به اراواح خاک بابام ویا که برای دیدن روی ماهت بیام ساعت ها پشت درب بسته خانه ابدیت بنشینم وبرای دیدنت لحظه شماری کنم وتورا نبینم و با چشمانی پر زاشک به خانه برگردم

بابا کاش بودی کنارم

اکنون برای شادی روح همه بابا های دنیا که دیگه هیچ وقت پیش ما نیستند یه دسته گل به زیبایی سوره حمد تقدیمشان کنیم

 

 

 

                لحظه های با پدر بودن مرا یادش بخیر

                             آن نشاط وشادی ومهروفا یادش بخیر

                                    خوش بهاری داشتم اما خزان شد گلشنم

                                                   یاد آن گلواژه عشق صفا یادش بخیر

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط تکتم |

 

باتشکر از آقا سینا گل

 

 


منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم مادرم



در چشمانت خیره شوم



دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم مادرم



منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم



سر رو شونه هایت بگذارم….از عشق تو…..



از داشتن تو…اشک شوق ریزم مادرم



منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم



بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم مادرم



وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم



اری من تورا دوست دارم

 

                        

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 مهر 1392برچسب:, توسط تکتم |

                                            

                      در کنارم روز شب بی تاب بود.

               غافل از او چشم من در خواب بود.

                      تا شدم بیدارومشتاق پدر.

                    اوبه خواب وچهره اش درقاب بود.

            به یاد پدر بزرگوارم وهمه پدران به یاد ماندنی

                    (برای شادی روحشان صلوات)

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, توسط تکتم |

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 شهريور 1392برچسب:, توسط تکتم |

 

 

با تشکر از آقا مجد گل از بچه های خوب اهواز

آيا به حرفم شک مي کني وقتي مي گويم که تو زيباترين و باارزش ترين دنيا هستي

آيا به اين شک داري

و هم چنين مهم ترين دنيا

آيا به حرفم شک داري

آيا به اين شک داري که ورود تو به قلب من

باشکوه ترين روز و بهترين خبر در تاريخ تمام جهان بود

آيا به اين شک داري که تو وجود وتمام زندگي من هستي

و من از چشمان تو آتش عشق را دزديدم

و حاضر شدم که براي به دست آوردنت خطرناک ترين کارها را انجام بدهم

اي گل وبوي خوش و ياقوت و ملکه و قانون زندگي و خوبي در بين تمام ملکه هاي جهان

اي ماه من که هر غروب از لابه لاي کلمه هايم متولد مي شوي

تو آخرين سرزميني هستي که من قبرم را در آنجا بنا خواهم کرد و در آنجا مدفون خواهم شد و تمام کتاب هاي عشقم را در آنجا منتشر خواهم کرد

تو تنها خواستني من هستي

نمي دانم که چگونه توسط امواج دريا بر روي قدمهاي تو افتادم

نمي دانم چگونه به سمت من آمدي

و چگونه به تو نزديک شدم

تو همچون شبهاي عاشقانه گرم و پر حرارت هستي

از روزيکه بر در خانه ام کوبيدي من دوباره متولد شدم

هنگاميکه در بين دستان تو بودم قلبم پراحساس ترين کلمه ها را آموخت

چه قدر من خوشبخت بودم که توانستم تو را به دست بياورم
تو آتش عشقي هستي که وجود من به آن احتياج دارم
تو شادي من هستي که باعث فراموشي تمامي غم ها مي گردد

تو آن وجودي هستي که من را همچون شمشير قطعه قطعه مي کند و همچون آتفشان باعث شعله ورشدن احساساتم مي گردد

صورت تو همچون گلزاري من را از بوي خوش گلها سرمست مي کند

وهمچون اسب سفيد بالداري به طرف من مي آيد

بگو بگو بگو به من بگو

چگونه مي توانم خود را ازاشتياق و عذاب اين عشق نجات بدهم

به من بگو چه کاري مي توانم براي دور شدن از تو انجام بدهم در حاليکه من به اين عشق اعتياد پيدا کردم

به من بگو چاره کارچيست

اشتياق و هيجان من به اين عشق به مرز ديوانگي و هذيان رسيده است

قاتل احساساتم پابرهنه در بين رگهايم به رقص در مي آيد

تو ازکجا و چطور به سراغ من آمدي

 
و چگونه هستي من را نابود کردي


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 23 شهريور 1392برچسب:, توسط تکتم |

 

 


همه دنیا را فراموش کن ، همانا تو در آغوش منی

تو در دنیای زیبا و درجهان دیگری هستی

دنیا همش محبته که من با عشقم بهش جلوه و جلاء دادم

همه دنیا را فراموش کن ، همانا تو در آغوش منی

چشمانت را ببند و در دنیای پر احساسم روانه شو

غمهایت را فراموش کن، خوشحال باش، ای همه دنیا و هستی من

چیزی نداریم که تو را ناراحت کند، نه ظالمی و نه سنگ دلی

تو چشمی ........ روحمی......... قلبمی تو همه خاطرهایمی ، وجدانمی

تو در محراب معبد روح منی


تو همدممی همه عزیزای منی

تو نور چشمانمی ، گل خوشگلمی

تو چشمی ........ روحمی......... قلبمی تو همه خاطرهایمی ، وجدانمی

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 23 شهريور 1392برچسب:, توسط تکتم |

بعد از عشق و بعد از زندگي مثل انسانهاي نا آشنا با هم برخورد ميكنيم

هيچ كدام از ما همديگر را نمي شناسد اصلا انگار يك زماني عاشق و ديوانه هم نبوديم

آن اشتياق ديوانه وار ما مٌرد آن همه جفاكاري آن و جفاكاري و سنگ دلي من

با خودم سوال ميكنم و ميگم كدام يك از ما جنايتكار بود

آيا زمان تغيير كرد يا درون ما مملو از عيب و خطا است

ما تنها يك هيكل (جسم) بيش نيستيم ولي موج نابينا ما را به طرف خود كشاند ( احساسات بر عقل و فكر ما تاثير گذاشتن و عقل را متاثر از خود كردند و هميشه پيروزي با احساس و عاطفه است

عشق از بين رفت ، احساس مرد ، نوري كه به آن هدايت ميكرديم نيز از بين رفت

انسانيت كه در درون ما وجود داشت از بين رفت و مرد ما پشيمان ميشويم پس بحال او گريه كنيم (بحال فراق با انسانيت

روزي كه به سفر رفتي و با تو خداحافظي كردم

گونه هايم آتش و اشكهايم سوختن ( سرازير شدن قطره هاي اشك بر گونه هاي آتش موجب سوختن قطره هاي اشك ميشود

ولي هنگام بر گشتن تو با خونسردي كامل به استقبال تو آمدم

اشك هاي من كجاست اشك هاي تو كجاست

كجاست آن سختي و شدت تنفس در سينه ات ( فشار آمدن به سينه هنگام تنفس از شدت غم و اندوه

منو در آغوش خود جاي ده تا گرمي شعلهاي نفسهايم را با نفسهايت احساس كني

با تو به پرواز در آمدم و تو با من به پرواز در آمدي به اندازه عمق احساس تو احساس من

كجاست آن عشقي كه جهان را به لرزه در آورد كجاست اخلاص تو و كجاست اخلاص من

معشوقه من ، احساس ميكنم كه همه چيز در وجود ما تغيير كرده است

تمام مقايسه هاي ما اشتباه از آب در آمد حتي تو و حتي من

عاطفه بين ما از بين رفت و زيباترين احساسات ما سرد شد

در آغاز شروع طالع نحس خودمان را خوانديم

در قرار جديدي همديگر را ملاقات كرديم

صندليهايمان از آهن است … كلمات ما از يخ است

از غزلهاي ساختگي و جعليمان …. گل تو و گل من پژمرده شد ( مفتعل = ساختگي قلابي جعلي

غزل = عشقبازي ، سخن عاشقانه گفتن

جوري شديم كه خندهيمان را ميساختيم و درست ميكرديم و بر لبان ما چيزي جز خجالت نيست

بيا كه اين ديدار را به اتمام برسانيم … بس است بازي و ريا كاري كردن

خورديم جام تو اي دلتنگي و نارحتي ( جام دلتنگي را تا آخر سر كرديم

بلند ميشويم و با همديگر خداحافظي ميكنيم و فاكتور را به جاي ما پرداخت ميكند

پهلوان داستان ما كسي نيست جز نا اميدي ، ناكامي

آه .. آه .. آه .. آه

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, توسط تکتم |

 


تو كيستي كه در دل من جاري شدي


در بين چشمانم شب و روز


تو كيستي كه همه فكرم را به خود مشغول كردي


و آتش را در بين دندهاي سينه ام روشن كردي


و شايد تو كسي باشي كه مرا خوشبخت ميكني


و شايد تو كسی باشي كه مرا آرام و راحت ميكني


وشايد تو كسي باشي كه به من ظلم ميكني


مرا غذاب ميدهي مرا ميگرياني


وای از درد اندوه


ای درازی شبهایم وای از درد اندو


تو كيستي


دور گردان نگاه هايت از چشمان من


ديگر از ضعفهايم در مقابلت خجالت ميكشم


نه اي عمر من بيا مرا در آغوش بگير


مرا گیج و دیوانه کن


ارزو می کنم که وارد قلبت شوم


وبدانم چگونه به من فكر ميكند


اي كاش مرا دوست بدارد طوري كه من دوستش دارم


اي نزديكتر از روحم نسبت به من

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 مهر 1392برچسب:, توسط تکتم |


خدا هيچ وقت تو را از من نگيرد

و هيچ وقت من را از ديدن چشمانت محروم نکند

اگر به تو بگويم که مي خواهم ترکت کنم مطمن باش که دارم دروغ مي گويم

حتي يک لحظه را نمي توانم بدون تو زندگي کنم

بگذار در آغوش تو بمانم

اجازه بده که حرارت مهربانيت من را آب کند

عشق دنيا براي تو کم است

به تو التماس مي کنم تو را به خدا قسم مي دهم

هيچ وقت من را ترک نکن


باور کن وقتي تو را در کنار خود مي بينم

دلم نمي خواهد حتي مژه بزنم

عشق تو همچون هوا در رگهايم جريان دارد

فقط آغوش توست که به من گرما مي بخشد

مي خواهم نفسهايت با نفسهايم يکي بشود

به عشقت و تمام احساسي که نسبت به من داري نيازدارم

واي که چه قدر قلب تو با من مهربان است

بر روي سينه ات احساس آرامش مي کنم

مي خواهم که تا ابد در کنار تو زندگي کنم

وليکن مي ترسم که عمرم براي در کنار تو بودن کافي نباشد

تنها تو را در روياهايم مي بينم

و با تو قشنگترين روزهاي زندگيم را مي گذرانم

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 26 مهر 1392برچسب:, توسط تکتم |

 

امروز ديدم ديگه داري من رو فراموش مي كني 
فانوس آرزوهامونو داري خاموش ميكني


گفتم واست نامه بدم نگي عجب چه بي وفاست 
با اين كه من خوب مي دونم جواب نامه با خداست


عكساي نازنين تو با چند تا گل كنارمه 
يه بغض كهنه چند روزه دائم در انتظارمه


تنها دليل زندگي با يه غمي دوست دارم
داغ دلم تازه ميشه اسمت و وقتي مي آرم


وقتي تو نيستي چه كنم با اين دل بهونه گير 
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هيچ وقت نگير


حرف منو به دل نگير همش مال غريبيه 
تو رفتي و من غريب شدم چه دنياي عجيبيه


زودتر بيا بدون تو اينجا واسم جهنمه 
ديوار خونمون پر از سايه ي غصه و غمه


تحملي كه تو دادي ديگه داره تموم ميشه 
مگه نگفتي همه جا ماله مني تا هميشه

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1392برچسب:, توسط تکتم |

ازت خسته شدم ولی تو تنها کسی هستی که دارم
بی تو هیچ کاری نمیتونم بکنم،‌ آخه عاااشقتم
وقت ناراحتی هم جایی رو جز آغوش تو ندارم
اگه بگم دارم میرم، قبل از این که یه قدم از من دور شی دلتنگت میشم
به من میخندی، اما من اشکهامو پاک میکنم و فراموش میکنم که تحقیرم کردی
و بهت میگم که هیچ خدشه ای نمیتونی به این عشق وارد کنی
راضی میشم و به انتظار شنیدن کمترین واژه های عاشقونه میمونم
میشنوم، آروم میشم و فراموش میکنم که با چه سختی در نبودت سر میکرد
با تو و عشقم به تو صبورم
چیزی در دست ندارم، اما احساس میکنی که عاشقتم
و اگر ساکت بودم از یه روز زندگی در کنارت محروم نمیشدم
من جایی جز آغوش تو نمیتونم زندگی کنم
چرا همه دنیا در پی اثباته اینه که من مهم نیستم
و حرف حرف توئه و وقتی با توام حرف دیگه نمیمونه
و وقتی کنارت هستم مثل یه تصویرم و همین هم کافیه
همه زندگی و اعتبارمو گذاشتم تا تو راضی باشی
و همه دلخوشیم این بود که حتی یه بار به اشتباه منو عشق من خطاب میکنی
منی که به خاطر راضی کردن تو همه آدما رو از دست دادم

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط تکتم |

به خدا قسم که در حد مرگ دلتنگ توام
به خدا قسم که در حد مرگ دلتنگ توام، میترسم پس از تو بمیرم
دلم اگر از آهن هم باشد با دوری تو میسوزد و ذوب میشود
اگر تو را از دست بدهم عشق من … چگونه میتوانم دوباره عاشق شوم
کجا میتوانم صداقت و گرما را پیدا کنم
زندگی من پس از تو تاریک خواهد بود، همه چیز ناپدید خواهد شد
روح و جانم با توست و آرزو میکنم در دستانت بمیرم
به خدا قسم که در حد مرگ دلتنگ توام، میترسم پس از تو بمیرم
کجاست آن عشق و مهربانی؟ هنوز همینجاست؟
ما به هم خیانت نکردیم اما روزگار بین ما خیانت کرد
کجایی؟ می آیم و در آغوشت میخوابم
عشق من، اگر مرا ببینی به حال و روزم تاسف خواهی خورد
میترسم گریه کنم و در اشکهایم غرق شوم و بمیرم
به خدا قسم که در حد مرگ دلتنگ توام، میترسم پس از تو بمیرم
شب من بی تو طولانیست و من نمیتوانم این دوری را تحمل کنم
تو میدانی که عشق تو در من امکان ندارد به پایان برسد
وقتی دلم در پی توست با عشقت چه خواهم کرد
تو، که مرا از خودم گرفتی، کیست که تو را از من گرفت؟
دلم میخواهد به تو برسم و بمیرم

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 14 آذر 1392برچسب:, توسط تکتم |

نوشته شده در تاريخ شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, توسط تکتم |

                         

                                        پدر همیشه نگران دوست هایم بود.می گفت:"                     

                                         دوست آدم مثل کارت شناسایی آدم است!

                                         مواظب باش چه کسی رابرای شناساندن  

                                           خودبه مردم ، انتخاب می کنی."

  

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 29 دی 1391برچسب:, توسط تکتم |

 

                    

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, توسط تکتم |

                         رفتی؟ به سلامت

کفش هایت را برداروبرو... جای پایت هفت پشت آن طرف تر از نم باران جا مانده. حتی یادم نمی آید چقدر به لباس هایت می آمدی... همان روزهایی که حرف هایت را تحویل می گرفتم  ومی گذاشتم  لای کتاب هایم،همان وقت ها که سفسطه می بافتی و دست هایت را میانشان گره می زدی،من همان جا تو را جا گذاشتم، تو یادت نمی آید اما مرا که می شکستی دوباره بلند می شدم،انگشتانت را می گذاشتم بین کاغذهایم،نگاهت را می دوختم به آیینه وتوهر روز بیشتر عاشق خودت می شدی.

خودکارهایت را بردار وبرو...کلمه هایت دیگر هیچ آبی را گرم نمی کند تا دستم را بگیری وبچرخانی میان مُضحکی سرنوشتم.حتی یادت نمی آید من چقدر پشت پرده حرف هایم را می زدم تا تو به خودت نگیری.من بلد نبودم مثل تو ساعتم را رو به روی مهتاب کوک کنم تا یادم نرود گاهی باید زنگ زد وشبیه بچه ها فرار کرد.

خیالت را بردار وبرو...من خیس یک مشت بارانم که((چتر)) برای هیچ کدام از قطره هایش تعریف نشده. حتی یادم    نمی آید از کدام دلدادگی برگشتم که بازی را بردی. من  تورا همان جایی که تمام شدی جا گذاشتم... لطفادیگر برای خواب هایم نامه ننویس.

 

                                   

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, توسط تکتم |

                        جادوی اعدادا

 وقتی به جدول ضرب فکر می کنیم،تشابه زیادی بین بعضی اعداد وبرخی از دوستان می بینم.مثلا عدد صفر شبیه دوستان ناباب می مونه که هر چه قدر هم بزرگ باشی آخرش مثل خودشون هیچ می شوی.بعضی از دوستا شبیه عدد یک هستن، مزیت خاصی ندارن ودوستی باهاشون سودی نداره و فقط وقت تلف کردنه، چیزی بهت اضافه نمی کنن وهمونی که بودی می مونی، اما دوستانی هم هستن که مثل عدد دو باعث پیشرفت و موفقیت آدم می شن.راستی عدد خودمون تو جدول چنده؟

                                  

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,, توسط تکتم |

                                  مرثیه

              در مجلس ترحیم من معشوق  را  خبر کنید

      در محضرش با ضجه ها،تابوت من را ترک کنید !

      این شعر را هم در رثای من بخوانیدش  به  غم

       با شعر  من  در قلب های  سنگ هم اثر  کنید

       این یک حقیقت است که یارم گرفته  جان  من

       اما   خدا  را  ! بعد من  از سرزنش  حذر  کنید

       دیوان   اشعار  مرا  با  عشق  تقدیمش  کنید

      تا زنده  باشد  نام  من ؛ شعر من را از  بر  کنید

      تنها   شوم  ای  کاش  با  او  در  مزارم   اندکی

      آن گاه  تا  مرگی  دگر  ،  از  قبر  من  گذر  کنید

     بعد  از  وفاتم  از  چرای  هجر  پرس  و  جو  کنید

     درجست و جوی این سوال ازشهر هم سفر کنید

    وقتی  که  مردم  شهر  را، آذین  ببندید و به شوق

   هر   لحظه  لحظه   عمرتان   را  با  تمایل  سر  کنید

  وفتی   نبودم   یار    را  ،   همراه   باشید   و    رفیق

  یک  بار  بر  من ، صد  ولی ، بر  یار  من   نظر   کنید !

     

 

                                          

 

  

     

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, توسط تکتم |

                                                      بنام خدا


پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم كه میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت كنم

دختر لبخندی زد و گفت ممنونم دختر با خودش میگفت: میدونی كه من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا كنی

ولی این بود اون حرفات.. حتی برای دیدنم هم نیومدیشاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید

چشمانش را باز كرد.. دكتر بالای سرش بود. به دكتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دكتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده

شما باید استراحت كنید.. درضمن این نامه برای شماست

دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاكت دیده نمیشد. بازش كرد و درون آن چنین نوشته شده بود

سلام عزیزم. الان كه این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام. از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم

چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری كه قلبمو بهت بدم.. پس نیومدم تا بتونم این كارو انجام بدم.. امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور كند.. اون این كارو كرده بود.. اون قلبشو به دختر داده بود

آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره های اشك روی صورتش جاری شد.. و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نكردم

 

                                   

نوشته شده در تاريخ شنبه 8 مهر 1391برچسب:, توسط تکتم |

 

چند سخن زیبا از استاد شریعتی

 

عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد                                                     

     دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

 

ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم, کمی با کفش های او راه بروم

در بی کرانه زندگی دو چیز افسونم کرد: آبی اسمان که می ببینم و می دانم نیست و خدایی که نمی بینم و می دانم هست.

                                      

به سه چيز تکيه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور مي تازد، با دروغ مي بازد و با عشق مي ميرد.       

زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند... ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر... مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي .... براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ... در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ... او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ... او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني....او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد .... او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني .... او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر...

                     

و هر روز او متولد ميشود؛

عاشق مي شود؛ مادر مي شود؛ پير مي شود و ميميرد...

و قرن هاست كه او؛ عشق مي كارد و كينه درو مي كند چرا كه در چين و شيارهاي صورت مردش به جاي گذشت زمان جواني بر باد رفته اش را مي بيند و در قدم هاي لرزان مردش؛ گام هاي شتابزده جواني براي رفتن و درد هاي منقطع قلب مرد؛

سينه اي را به ياد مي اورد كه تهي از دل بوده و پيري مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي كند ... و اينها همه كينه است كه كاشته مي شود در قلب مالامال از درد...! و اين, رنج است.

عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگي کني .

                         

 

آن روز که همه به دنبال چشم زيبا هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش .

                        

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, توسط تکتم |

                                          جملاتی ارزشمندبا هدفی متعالی        

             

 

 

 

قشنگ ترین چیزهای دنیا قابل دیدن ونه حتی قابل لمس کردن هستند،بلکه باید آنها را با قلب خود حس کرد.

 

 

   

 

 

یا به اندازه آرزوهایت تلاش کن یا به اندازه تلاشهایت آرزو.

 

                    

 

 

خداوند من با تمام کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم وآن هم خدای من است که من دارم وتو نداری.

 

                   

 

 

 

 

اگر جز خداوند چیزی در ذهن نباشد، لذت وحقیقت جاری خواهد شد.

 

 

                  

 

 

 

رودخانه اگر نگران مسیر باشد وبایستد، دیگر رودخانه نیست، مرداب است.

 

                  

 

 

 

همیشه راهی که همه می روندتنها راه رسیدن به مقصد نیست، گاهی باید جسارت کرد وراه های جدید را جست.

 

                 

 

 

 

انسان همچون رودخانه است، هر چه عمیق تر باشد آرام تر و متواضع تر است.

 

                 

 

 

 

برای موفق شدن به عقلت رجوع کن وبرای خوشبخت شدن به حرفهای دلت هم گوش کن.

 

                 

 

 

 

برای پیشرفت سه چیز لازم است اول پشتکار، دوم پشتکار ،سوم پشتکار.

 

               

 

 

 

برای کسانیکه پرواز را درک نمی کنند،هرچه بیشتر اوج بگیری، از نگاه آنها کوچکتری.

 

               

 

 

 

خدا را شکر کنیم که نعمات ومو هبتهایش به علت بینش محدود ما متوقف نمی شود.

 

               

 

 

 

اراده کن، تصمیم بگیر، توکل کن و اجرا کن، حتمآبه مقصد خواهی رسید، این شعار رودخانه است.

 

              

 

 

 

با آغوش باز تغییر را در آغوش بگیر، اما اجازه نده ارزشهایت از دست بروند.

 

              

 

 

 

وقتی ابرها کنار رفتتند در مورد خورشید قضاوت کنید.

 

             

 

 

 

برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به سن بیشتری داشتم واکنون برای خوب به پا کردن آنچه می دانم احتیاج به جوانی دارم.

 

           

 

 

 

نامم را پدرم انتخاب کرد ونام خانوادگی ام را یکی از اجدادم، دیگر بس است راهم را خودم انتخاب خواهم کرد.

 

              

 

 

 

هیچگاه عشق را گدایی نکن، زیرا چیز با ارزشی به گدا نمی دهند.

 

             

 

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, توسط تکتم |

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

شنبه ها رو با نام تو آغاز می کنم

یک شنبه ها رو با یاد تو می گذرانم

دو شنبه ها رو  بوی تو  می گذرانم

سه شنبه ها رو با خاطرات تو می گذرانم

چهار شنبه ها رو با مهر تو می گذرانم

پنج شنبه ها روبا عشق تو میگذرانم

جمعه هارو با فکر کردن به تو میگذرانم

هفته ها رو به عشق تو به پایان میرسانم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, توسط تکتم |

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

                                               برای یگانه مــــــــــــــــــحّبم

ای گل سرخ اولین روزی که تو را دیدم نمیدانم بخاطر می آوری یا نه؟آن روز درمیان گلهای لاله وشقایق

وسایر گلهای سرخ با وزش نسیم  رقصیده حواس و فکر عاشق را به خودت جلب می کردی تو بااینکه گل کوچکی

بیشتر نبودی ولی خیلی وفادار بودی وبا اینکه پاییزآمدوتمام گلها رفتندتو پابرجا ایستادی همه رفته بودند

فقط من و تو مانده بودیم با خود میگفتم چرا این گل سرخ با دوستانش نرفته  ولی وقتی لبخندهای شیرین

تو را دیدم مطمئن شدم که برای من مانده ای ومی خواهی وفاداری خود را به من ثابت کنی

من هم از آن روز شیفته تر وعاشق ترشدم یاد تو امیدم بودیاد تو توی بیداری وخوابیدنم بود

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, توسط تکتم |

                                             سخنی با دوستان

دوستان خوشبختی را در چه می دانید؟

آیا تا بحال از خودتان این سوال را کرده اید؟

می خوام نظر خودم را برای شما بیان کنم نمیدانم شما خوشبختی را درچه می دانید؟

اگر نظر مرا بخواهید خوشبختی نه به پول ونه به لباس ونه به طلا

پس حتمآ می پرسید درچیست؟ به نظر من خوشبختی واقعی در مهر ومحبت، صفا و صمیمیت

یکدلی ویک رنگی، تفاهم و همدردی، اخلاق نیک ورفتار شایسته که کمتر کسی از این

محبتهای الهی بر خوردار است و سرچشمه میگیرد.

انسان نباید تنها به فکر مادیات باشد بلکه معنویات را نیز درنظر بگیرد

امیدوارم که شما هم با نظریات من موافق باشید .

واگر هم موافق نیستین نظر خود رالطف کنید بنویسید .

                                              با تشکر تکتم

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, توسط تکتم |

 

                                           

                                                                        غروب آفتاب

غروب آفتاب چه غم انگیز است دوست دارم با دستهای ضعیفم خورشید طلایی را بگیرم

تا هرگز غروب نکندولی افسوس که امکان پذیر نیست هرگاه به غروب آفتاب نگاه میکنم و

تاریکی پس از آن به یاد می آورم چشمانم پر از اشک می شود زیرا به یاد غروب عشقم

می افتم عشقی که چند روز بیشتر دوام نیافت ولی برای همیشه غروب کرد با آنکه

بعد از غروب آفتاب ستاره ها وماه جای آن را می گیرند ولی بعد از رفتن عشقم هیچ چیز

نتوانست جای آن را پر کندزیرا او همه چیزم بود.

عشقم تنها زندگیم را روشن کرده بود. و حتی امید به زندگی را به من بخشیده بود.

من همه  چیز را درون آن می دانم ولی با تمام اینها نمیدانم چرا یکباره مانند مهی که به سرعت

از کوه پایین می آیدهمه چیز نیست و نابود شد .

امیدوارم که دوباره صدای گرم ومهربانت در گوشم زمزمه کند .

                             


 

                                         نمی خواهم کسی با یار من جز من سخن گوید

 

 

                                                        اگر چه قاصد من باشد وپیغام من گوید

 

 

                                                        نمی خوام که یارم رود روزی به گورستان

 

 

                                                                که شاید مرده ای جان گیرد وبا آن سخن گوید

     

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, توسط تکتم |

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, توسط تکتم |

                      

                    قفس داران سکوتم را شکستند

دل دائم صبورم را شکستند

به جرم پا به پای عشق رفتن 

پر و بال عبورم را شکستند

مرا از خلوتم بیرون کشیدند

چه بی پروا حضورم را شکستند

تمنا در نگاهم موج می زد

ولی رویای دورم را شکستند

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, توسط تکتم |

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم! با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه باران ی است

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, توسط تکتم |

خلوت دل

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, توسط تکتم |

                          اشکی که بی صداست

                   پشتی که بی پناه ست

                دستی که بسته است

               پایی که خسته است

               حرفی که صادق است

                   شرمی که آشناست

                 دل را که عاشق است

                        دارایی من است

                       ارزانی شماست

                                      دوستت دارم


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 تير 1392برچسب:, توسط تکتم |

 

 

 

 

 

 

.

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, توسط تکتم |

می دونی آدما بین " الف " تا " ی " قرار دارند.  

 

بعضی ها مثل " ب " برات می میرند،     

 

مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عاشقت می شوند،     

 مثل " م " منتظر می مونند تا یه روز مثل " ی " یارت بشن.  

 

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.
<

پیچک

script type='text/javascript' >document.write ("");